راهکار هفت برای زندگی شاد:
تعهد به حفظ صحت جسمی
همگی ما در هر شرایطی از زندگی لازم است که به خودمان متعهد باشیم. خیلی وقتها برای فرار از زیر بار مسئولیت تعهد، به خودمان هم دروغ میگوییم. مثلاً تقصیر این بی تعهدی را گردن والدین، فرزندانمان و همسر بیچاره میاندازیم. ولی اگر مدت طولانی از این افراد نزدیک دور زندگی کنیم و به عبارتی تجربه زندگی تنها را داشته باشیم این را هم تجربه خواهیم کرد که ما بیش از هر شخص و چیز دیگری میبایست به خودمان متعهد باشیم. مسئول بودن در مقابل خود و تعهد به خود دارای وجوه متفاوتی است یکی از این موارد تعهد به حفظ صحت جسمانی است یعنی در زندگی اولین و برترین اولویت ما خود ما هستیم؛ این که سلامت جسمی خود را حفظ کنیم، لازم نیست برنامه فضایی برای حفظ این مورد داشته باشیم، کافیست به طور متعادل یک سری موارد را رعایت کنیم. مثلاً زیاده خوری نکنیم. در مصرف شکر، روغن و نمک خساست به خرج بدهیم. از هر موقعیتی برای ایجاد تحرک استقبال کنیم. قبل از سیری دست از غذا بکشیم. تا گرسنه نشدهایم وعده غذایی مختصری را میل کنیم. به اندازه بخوابیم. برای مواردی که کنترلش دست ما نیست حرص نخوریم. مسئولیتی که فرای کشش و انرژی ماست را برعهده نگیریم.
من مادر بزرگی داشتم که دستپخت عالی داشت. ولی حس تعهد در جهت صحت جسمانی که داشت برایم تحسین برانگیز بود؛ با وجود این که در آن دوران مسائل این چنینی باب نبود، مادر بزرگ من هم به تبع شخصیت قرتی و امروزی نداشت، همیشه ساعت شش صبح بیدار بود صبحانه مختصرش را که شامل چایی، یک تکه نان، پنیر و گاهی کره عسل بود را میخورد. ساعت ده و نیم صبح یک لیوان شیر می خورد و غذایش را بار میگذاشت. اگر خرید داشت در آن سن هنوز هم خودش میرفت خرید. با این که خانهاش طبقه سوم بود آسانسور هم نداشت ولی مشکل رفت و آمد نداشت. حدودا یک و نیم ناهارش را خورده بود و ساعت دو چرت ظهرش را حتما داشت البته چرت نه خواب طولانی. بعد هم کمی قران میخواند و تلویزیون میدید و عصر هم منتظر ماها بود که برویم خانهاش. عصرها هم ساعت شش یک عدد شیرینی بیسکویتی با یک چای کمرنگ میخورد. شب هم با وجود رنگینترین سفرههایی که تدارک میدید، غذای خودش فقط یک کاسه کوچک فرنی بود. همین بود که تا نود و دو سالگی سلامت بود و فقط بر اساس کهولت سن درگذشت.
