کسی چه میفهمد دیوانگیهای یک زن را … زنی که مجبور است دوست داشتن را از درون فریاد بزند و در ظاهر مجبور باشد آرام…
عادت
عادی شدن امور رو دوست ندارم، حالا این کار هرچی که فکرش رو بکنید باشه همینه الان بعد شونزده سال کار و باز کردن جاپا…
بهاره
وقتی حرف از بهار میشه کلی زیبایی تو ذهن آدم زنده میشه… شکوفههای صورتی رنگ درخت گیلاس، عطر خوش اقاقیا، نسیم خنک نوازشگر، شبنم روی…
نه روز زن/نه روز مرد: روز انسانیت
امروز عاقل مرد دیوانهای رو دیدم، وقتی وارد آسانسور میشد به همه تعارف میکرد وارد بشن. بعد که از در ورودی مترو خارج شد با…
وجود زنانه
چیزی از وجود زنانهام در جایی ناپیدا جا مانده، شاید هم دفن شده … البته چهلم و سالگردها گذشته… و عزاداری را پایانی نیست… و…
روز ولنتاین
همونطور که بارها بارها گفتم به مناسبت ها خیلی معتقد نیستم، اینکه آدم حتما روز تولدش براش هدیه خریده بشه، اینکه زوج ها تنها سالگرد…
یه روز بارونی
من و تو همان دو عاشقی هستیم که در روزمرگیهای زندگی به فراموشی سپرده شدیم… امروز بعد از چندین سال مقاومت و عدم پذیرش سرانجام…
پائیز
قلم بر دست گرفتهام که از پائیز بنویسم… از برگهای رنگارنگ درختان چنار که با نَم باران صدای فریاد درد را زیر پاهای رهگذران در…
منکجا، عشقکجا؟!
تنیده بودم به تنهایی خویش مرا تو به اغوا، به بیراهه بُردی نگاهت به من خیره کردی…
مرگ ، زندگی
دیشب خواب میدیدم که هنوز زندهام و تمامی لحظات سخت به مانند کابوس از جلوی چشمانم عبور میکرد. بیدار شدم و به ظاهر زندهام ……